معرفی و شناساندن امام خمینی(ره) بر نسل نوجوان، یک ضرورت...از اوجب واجبات
✨﷽✨
#به_قلم_خودم
#تاثیر_دوست_بر_دوست
#معرفی_شناساندن_امام_خمینی
مدتی بود که می خواستم در مورد تاثیر دوست بر دوست ،مطالبی را بیان کنم، فرصتی نمی شد تا اینکه مصادف شد با همین ایام رحلت امام خمینی، امام دل ها ،امام جان ها… کمابیش در تجربیات خودم در طول سال های تحصیل، دیده بودم تاثیر دوست را بر هم نوع خودش،اما امسال به عینه این تاثیر را با تمام وجودم حس کردم ، درک کردم.
الحق که راست گفته اند؛
* منشین با بدان که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند /
آفتابی بدید بزرگی را پاره ای ابر ناپدید کند *
من شاگردانی در کلاس داشتم که از لحاظ اعتقادی در حد خوبی بودند پدر و مادری متدین و نماز خوان و محترم… مادر چادری و پدر اهل دین و عمل و زندگی آبرومند…ولی در کلاسم کسانی دیگری هم بودند که به هیچ وجه به هیچ کدام از این ها مقید نبودند به قول خودش از صبح تا شب فقط و فقط کارشان گوشی و غرق در اینستاگرام در کانال ها و …کاملا انحرافی… آنچنان تاثیر ی بر دوستانش گذاشت که نگو و نپرس…بارها عمل زشت و زننده از این دانش آموزان شاهد بودیم…
یک دختر بچه دوازده، سیزده ساله از امام خمینی چیزی نمی داند، از جمهوری اسلامی از شهدا… از این پرچم… هیچ چیز نمی داند اما در این فضای سیاه مجازی خیلی بهتر و جذاب تر و با دلایل قانع تر امام خمینی(ره) و روحانیت و جمهوری اسلامی را به تصویر کشیده و معرفی می کنند اما نه به شکل حق و درست …کاملا ضد دینی و ضد روحانیت و ضد هر مقدساتی که ما داریم خلاصه تنها گوشه ای از یک خاطره تلخی در این باره برایتان می خواهم عرض کنم… پس موضوع بحث بنده شد معرفی امام خمینی(ره)، به نسل جدید به انحا مختلف با هر طرقی که می شود… نقش پدر و مادر در این معرفی بسیار بسیار مهم است و اگر از پدر و مادر ناامید شدیم نقش معلم و مربی پرورشی و روحانیت مساجد در این امر بسیار پررنگ است… البته در یک سری کلاس هایی که اجباری نباشد فرد با خواست خودش به آن کلاس ها آمده باشد این بهترین زمان هست برای معرفی امام خمینی و امثال ایشان…
و اما خاطره ای که می خواهم تعریف کنم، البته با چشمانی اشک آلودو با بغضی که هنوز گلویم را می فشارد…از این قرار است…
زنگ اول ، من با کلاس هشتم درس داشتم. تدریسم را کردم و به کلاس بعدی ام رفتم زنگ تفریح که شد، دیدم مدیر مدرسه بسیار بسیار ناراحت است و غمگین ودر عین حال هم عصبانی …وقتی ماجرا را پرسیدم گفت:
این کلاس های هشتمی را می بینی با وقاحت تمام عکس امام خمینی را از کتاب عربی شان پاره کرده اند و این عکس ها را ……. کرده و رویش رفته اند و… و …
وقتی این را شنیدم خیلی ناراحت شدم، اگر دست خودم بود دیگر نمی خواستم به آن مدرسه بروم دیگر نمی خواستم چنین دانش آموزانی درس بدهم دانش آموزی که قدر امام خمینی را نداند و او را نشناسد چطور می خواهد ارزشی برای من معلم قائل شود نمی خواهم عمل آنها را بسیار بزرگ جلوه دهم ولی کار زشت کوچکی هم نبود…
خواستم فقط بگویم، چطور می شود، فضای مجازی که آنها (دشمنان)، در اختیار دارند اینقدر توانسته است موفق عمل کند و شخصیتی به این بزرگی را تا این حد بکوبد ولی ما نتوانسته ایم برعکس آن را انجام دهیم. چطور در کشورهای خارجی به شخصیت های خودشان احترام می گذارند و حتی شخصیتی را که اصلا وجود خارجی هم ندارد برای خودشان می سازند اما ماها قهرمانان زندگی واقعی خودمان را نتوانسته ایم به کودکانمان القا کنیم و یاد بدهیم که حداقل اگر اعتقادی به دین و مذهب چنین قهرمانانی هم نداشتنداما کوچک ترین کار این است که به آنها احترام بگذارند …
و در پایان پیشنهادی که برای معرفی چنین بزرگانی دارم، این است که با زبان بسیار بسیار نرم و با زبان محبت می شود معرفی کرد…