عاشورایی از جنس شهیدان
بسم رب الشهدا
#به_قلم_خودم
عاشورایی از جنس شهید هادی
دوستم تعریف می کرد که دیروز صبح یکسری کارهایم را انجام دادم و دوست داشتم غسل زیارت امام حسین علیه السلام هم بکنم… خانه مان قدیمی است ،درب حمامش هم قدیمی و متاسفانه خراب …🚪می گوید رفتم و همین که در را بستم انگار یک آب سرد رویم ریختند دیدم در بسته شد از آن طرف کلون در انداخته شده بود😔انگار کسی در را از پشت بیندازد… اتفاقی …می گوید اصلا امکان نداشت که این طوری بشود ولی شد… می گفت خیلی تقلا کردم که در را باز کنم نشد که نشد🔒 تهویه مناسبی هم نداشت نفس نفس زنان خواستم کارهایی بکنم که در باز شود اما نشد که نشد هیچ کس در خانه نبود و همسرم حداقل بعد سه چهار ساعت دیگر می آمد… نشستم و با خودم فکر کردم که می گویند روز عاشورا نباید کارهای شخصی و…. انجام دهیم ، ناراحت شدم و با خودم گفتم من که فقط خواستم غسل زیارت بکنم… البته از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد که خواستم حمام را هم تمیز کنم… خلاصه ناامید شدم از اینکه در باز شود اما یک دفعه به یاد شهید ابراهیم هادی که تو همیشه از آن تعریف می کنی افتادم ده تسبیح صلوات نذرش کردم و ده تسبیح صلوات برای حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام …🔓شروع کردم به آیت الکرسی خواندن که یک دفعه به ذهنم رسید که درب را می توانم با چاقوی کوچک🔪 اما محکمی که در حمام بود ، یک قسمتی اش را خراب کنم در حدی که بتوانم انگشتان دستم را از لایش بیرون بیاورم و بتوانم نهایتا کاری بکنم... تسلیم نشدم در حالی که نفس نفس می زدم شروع کردم به خراب کردنش و بعد مدتی انگشتانم را از لای همان قسمتی که خراب کردم توانستم از پشت ، در را باز کنم… این عاشورا جزو متفاوت ترین روزهای زندگی ام بود خیلی سخت گذشت… دوستم این را تعریف می کرد و گریه می کرد…😔آخه اصلا نمی تونه در یک محیط بسته…بمونه…زیاد اهل آسانسور سوار شدن هم نیست🙂
درسته که از شنیدن صحبت هایش و اینکه خیلی در وضعیت بدی بود ناراحت شدم اما به یاری حضرت ابوالفضل و شهید ابراهیم هادی ایمانم بیش ازپیش شد 👍